ساکنین
گروههایی از طوایف هزاره و بهلولی و تیموری بربری (خاوری ) در آن سکونت دارند. به نوشتة سفرنامة کلنل ییت ، باخرز در دورة قاجاریه ، بارها گرفتار هجوم و غارت ترکمنها شده است . در عهد ناصرالدین شاه جمعیت عمدة باخرز را ایرانیان تشکیل می دادند که «باخرزی » خوانده می شدند، و طوایفی مانند هزاره ای و تیموری و افغانی نیز در آن ساکن بودند .
امروزه زبان اهالى باخرز، فارسى با گويشی شبیه گویش تربتى است و دين مردمان آن اسلام (سنى و شيعة اثناعشري) است.
تقسیمات کشوری
در دوره های تاریخی ، محدودة سیاسی باخرز اغلب دستخوش دگرگونی شده است . در ۱۳۱۶ ش ، طبق قانون تقسیمات کشوری ، باخرز احتمالاً به عنوان دهستان ، در بخش طیبات (تایباد) در شهرستان مشهد تشکیل یافت .
در ۱۳۲۹ ش ، بخش طیبات (تابع مشهد) از سه دهستان پایین ولایت باخرز (مرکز: یوسف آباد)، میان ولایت باخرز (مرکز: مشهدریزه ) و یا بالا ولایت باخرز و شهرنو، در مجموع با ۱۰۵ آبادی ، تشکیل می شد (رزم آرا، ج ۹، ص ۲۶۱). در ۱۳۳۱ ش ، باخرز جزو شهرستان «جام و باخرز» و مشتمل بر دهستانهای بالا ولایت (با ۵۳ ده )، پایین ولایت (با ۲۴ ده ) و میان ولایت (با ۳۱ ده ) بود (ایران . وزارت کشور. ادارة کل آمار و ثبت احوال ، ج ۳، ص ۱۲۷ـ۱۲۸، ۱۳۰ـ۱۳۱).
در تقسیمات کشوری ایران در ۱۳۵۵ ش ، شهرستان باخرز (مرکز، تایباد) با همان تقسیم بندی ، و در فهرست واحدهای تقسیمات کشوری تا پایان شهریور ۱۳۶۵، شهرستان باخرز به نام تایباد همچنان دارای سه دهستان میان ولایت ، پایین ولایت و بالا ولایت قید شده است . در قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری در مهر ۱۳۶۵، باخرز دهستانی درشهرستان تایباد (به مرکزیت شهرِنو باخرز) ضبط شده است و در تقسیمات کشوری (۱۳۶۹ ش ) به جای شهرنو، شهرنو باخرز آمده است .
در مرداد ماه سال ۱۳۸۹ باخرز به شهرستان ارتقا یافت .
پیشینه تاریخی
از تاریخ پیش از اسلام باخرز آگاهی چندانی نداریم . برخی از جغرافیانویسان مسلمان نام آن را «کواخرز» ضبط کردهاند (اصطخری ، ۱۹۶۷، ص ۲۵۶، ۲۸۳؛ ابن حوقل ، ص ۴۳۳، ۴۵۵). به نوشتة یاقوت حموی ، باخرز در زبان پهلوی «بادهرزه » بوده است (ج ۱، ص ۴۵۸). در یورش تازیان به ایران در دورة خلافت عثمان (۲۳ـ۳۵) ابن عامر، یزید جُرشی (پدرسالم بن یزید) را به رستاق زام ] جام * [ از توابع نیشابور فرستاد و او آن بلد را به عَنْوه بگشود و باخرز را که رستاقی از نیشابور بود، فتح کرد (بلاذری ، ص ۳۹۰). در ۱۸۰، هنگامی که علی بن عیسی بن ماهان در خراسان حکومت می کرد، میان او و حمزة بن آذرک * در باخرز جنگی درگرفت که به شکست لشکریان حمزه انجامید (ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۰۲). ظاهراً شهر در کنار مالین * یا مالان ] شهرساسانی ـ اسلامی [ احداث شده است (لسترنج ، ص ۳۸۲). در ۱۲۹۹، درنزدیک شهرنو، آبادی دیگری به نام شهر کهنه قرار داشت (منشی ، ص ۱۱۳) که احتمالاً همان شهر مالین است چون در آن منطقه جز مالین شهر قدیمی دیگری وجود نداشته است . به نوشتة مک گرگر در دورة ناصرالدین شاه ، شهرنو دارای برج و بارو بود و هزارخانه داشت ولی تنها صدخانة مسکونی بود و اطراف آن را باغها و کشتزارهای بسیار فراگرفته بود (ج ۱، ص ۲۲۵). ییت می نویسد که ، شهرنو به دست محمدخان بیگلر بیگی ، از خوانین ایل هزاره که ، احداث شده و آب آن از قنات تأمین می شود .
در قرن سوم ابن خرداذبه باخرز را از شهرهای نیشابور شمرده است (ص ۲۴). اصطخری و ابن حوقل ، مالن (یامالان ) باخرز (کواخرز) را در مقابل مالن هرات نوشتهاند (ابن حوقل ، ص ۴۳۳؛ اصطخری ، ص ۲۵۶). در قرن سوم ، یعقوبی هم باخرز را از کوره های نیشابور ضبط کرده است (ص ۲۷۸). در قرن چهارم ، مقدسی می نویسد: «باخرز شهر حُبوب و مویز است و از آن پوشاک ] پارچه دوخته [ صادر می شود و مرکز آن مالن است که آباد می باشد (ص ۳۱۹). در سده های پنجم و ششم به گفته : اصطخری ، بوزگان ] یابوزجهان یا پوچکان مطابق با شهرکنونی تربت جام [ و مالن ] باخرز [ و چند ناحیة دیگر از محدودة گستردة نشابور (نیشابور) شمرده می شد و بوزگان تا مالن یک مرحله فاصله داشت (۱۳۴۰ ش ، ص ۲۰۵، ۲۲۳). در ۵۸۳، خوارزمشاه جام و باخرز و زیرپل را به سلطان شاه پسر ایل ارسلان واگذار کرد (جوینی ، ج ۲، ص ۲۵ـ۲۶). در ۶۴۵، منکوقآن ، ملک شمس الدین (از سلسله آل کرت * ) را به حکومت همة ولایات خراسان و هرات ] از جمله باخرز [ و نیمروز رساند (رشیدالدین فضل الله ، ج ۳، ص ۱۰۳؛ وصاف حضرة ، ص ۴۷؛ خوافی ، ج ۲، ص ۳۱۶).
در اوایل قرن هفتم ، به نوشتة یاقوت حموی ، باخرز ۱۶۸ قریه داشت و مرکز آن قصبة مالین بود (ج ۱، ص ۴۵۸). او به قریة جوذقان ، از توابع آن ، اشاره می کند و از رجال آنجا احمدبن اسماعیل بن جوذقانی باخرزی (متولد ۴۸۳) را نام می برد (همان ، ج ۲، ص ۱۴۵). امروزه جوزقان در حدود سی کیلومتری شمال غربی شهر تایباد واقع است .
از مطالب تاریخی چنین برمی آید که محدودة باخرز در قدیم وسیعتر بوده و کمابیش با شهرستان امروزی تایباد مطابقت داشته است .
در ۶۶۸، در جنگ بین مغولها، آباقاخان (یا پسر ارشدش ارغون ) از مرغزار رادکان وارد باخرز شد و به براق ، سردار شورشی مغولها، پیشنهاد صلح کرد و چون براق پیشنهاد او را نپذیرفت میان آن دو جنگ درگرفت (رشیدالدین فضل الله ، ج ۳، ص ۱۲۰ـ۱۲۱؛ بناکتی ، ص ۴۲۹). در ۷۰۶، در زمان اولجایتو سردار او بوجای با ۰۰۰ ، ۳۰ مرد، که براعیان خواف و باخرز و حکام مرو و سرخس مشتمل بود، به جنگِ جمال الدین محمد سام حکمران هرات رفت و مدتی شهر را محاصره کرد (اسفزاری ، ج ۲، ص ۷۳، ۸۱؛ میرخواند، ج ۵، ص ۴۵۷). در ۷۴۰، حمدالله مستوفی دربارة باخرز چنین نوشته است : «باخرز ولایتی است از اقلیم چهارم و ولایتی بسیار دارد و معتبر است و از مجموع مواضع ، باغات انگور و میوه فراوان باشد، بتخصیص قصبة مالان ] مالین [ که جای عظیم و پرنزهت است و خربزه بلند از جمیع خراسان مشهوراست » (ص ۱۵۳). در ۸۱۷، به نوشتة حافظ ابرو، ولایت باخرز تابع هرات بود (ص بیست و پنج ، بیست و هشت ). در ۸۶۱، هنگامی که سلطان سعید ] محمدبن میرانشاه [ از دارالسلطنه هرات به جانب بلخ عزیمت کرد، ] شاهزاده [ میرزا ابراهیم در ولایت باخرز و خواف به سر می برد (روملو، ج ۱۱، ص ۳۶۹ـ۳۷۱؛ میرخواند، ج ۶، ص ۸۱۵ـ۸۱۶) در ۸۷۴، باخرز مانند خواف و ترشیز و زاوه غارت شد (اسفزاری ، ج ۲، ص ۳۳۴، ۳۴۵). در ۸۸۴، میرزا ابابکر ولد سلطان ابوسعید در جنگ با سلطان حسین میرزا رهسپار خواف و باخرز شد (روملو، ج ۱۱، ص ۵۸۷،۵۸۹). در ۸۹۵، به نوشتة اسفزاری ، ترکمانان بر باخرز و قهستان ترشیز و خواف مستولی بودند (ج ۲، ص ۳۵۰، ۳۵۴). در ۹۱۳، شیبک خان ازبک ، «راهی بی » را بر باخرز حاکم کرد (روملو، ج ۱۲، ص ۱۳۳). در ۹۴۳ که شاه طهماسب اول برا جلوگیری از حملة ازبکان به سوی خراسان حرکت کرد باخرز در تصرف عبیدخان ازبک ، بود (همان ، ج ۱۲، ص ۳۵۷ـ۳۵۸). در اوایل دورة سلطنت سلطان محمد خدابنده (حک :۹۸۵ـ۹۹۶)، ولایت خواف و باخرز به مرشد قلی خان تکلو واگذار شد. درهمین زمان جلال خان ، فرزند دین محمدخان ازبک ، ۰۰۰ ، ۶۷ کس به مرو و نسا و ابیورد و مشهد مقدس حمله و آنجا را غارت کرد (اسکندرمنشی ، ج ۱، ص ۲۲۸ـ۲۲۹؛ حسینی استرآبادی ، ص ۱۰۴ـ۱۰۵). در ۹۹۸، درسال سوم جلوس شاه عباس اول ، اوزبکیه پس از قتلعام مردم مشهد، ولایت بسطام و جام وخاف ] = خواف [ و غوریان ] و باخرز [ را متصرف شدند و آهنگ عراق کردند (حسینی استرآبادی ، ص ۱۴۵ـ۱۴۶). در ۱۰۲۴ و ۱۰۲۵، قرانغمه خان از سرداران ازبک با گروهی از طایفة آلمانچی به خراسان حمله کرد و ولایت جام و خواف و باخرز را غارت و غنایم فراوانی به دست آورد (اسکندرمنشی ، ج ۲، ص ۸۹۳). در ۱۰۴۰، ازبکان به خراسان تاختند و قلعة غوریان را محاصره کردند؛ چون نتیجه ای نگرفتند به جام و خواف و باخرز یورش بردند ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند (خواجگی اصفهانی ، ص ۱۱۷، ۱۲۲ـ۱۲۳). در ۱۱۲۸، پس از اینکه میان حاکم ایرانی هرات ـ جعفرخان ـ و افغانان جنگی درگرفت وی از ایشان شکست خورد. عبدالله خان ، از ابدالیهای افغان ، پس از این پیروزی دراندک زمانی ، توابع هرات از جمله باخرز راتصرف کردند (مرعشی صفوی ، ص ۱۹ـ۲۱). در ۱۱۶۳، قشون قزلباش از راه باخرز و خواف ، که به دست افغانان افتاده بود، عازم هرات شدند (گلستانه ، ص ۴۱۰). در ۱۲۳۱، در دورة فتحعلیشاه قاجار، هنگام شورش خانهای خراسان ، که در رأس آنان محمدخان قرایی قرارداشت ، مددخان افغان نایب هرات برای مدتی غوریان و جام و باخرز را به فرمان خود درآورد (سپهر، ج ۱، ص ۲۷۳ـ۲۷۸). در ۱۲۳۵، شجاع السلطنه قصد سفر هرات کرد. در این سفر ولایت باخرز و شهرنو را از دست بنیاد خان هزاره ای درآورد و آنجا را به امیر قلچ خان تیموری سپرد (رضاقلی هدایت ، ج ۹، ص ۵۷۹ـ۵۸۰؛ سپهر، ج ۱، ص ۳۱۳ـ۳۱۴). در ۱۲۳۶، حسنعلی میرزا (شجاع السلطنه ) ابراهیم خان هزاره را به حکومت شهرنو و باخرز تعیین کرد (سپهر، ج ۱، ص ۳۱۸، ۳۲۰). در ۱۲۴۸، حکومت جام و باخرز را به ابراهیم خان حاکم سابق هزاره واگذار شد (اعتمادالسلطنه ، ج ۳، ص ۱۵۲ـ۱۵۳). در ۱۲۵۳ و ۱۲۵۴، محمدشاه با سپاهی بزرگ به قصد تسخیر هرات رهسپار باخرز و جام شد گرچه پس از یک سال محاصره از تصرف آنجا صرفنظر کرد (سپهر، ج ۲، ص ۲۵۸، ۲۶۶ـ۲۷۰؛ صدیق الممالک ، ص ۶۹، ۷۲ـ۷۳؛ مهدیقلی هدایت ، ص ۶۴). در ۱۲۶۲ ش ، محمدشاه قاجار پس از محاصرة هرات حدود ۰۰۰ ، ۸ خانوار از طوایف تیموری راکه از تاتارهای بودند با رئیس آنها، قلیچ خان ، به خراسان منتقل کرد و قلیچ خان بعدها، که قدرتی به دست آورده بود، به عنوان امیر، سرپرستی نواحی جام و باخرز و هرات و زورآباد را عهده دار شد (ییت ، ص ۳۸ـ۳۹). در ۱۲۷۲، شاهزاده محمد یوسف ابدالی ۷۰۰ خانوار باخرزی را، که شیرمحمدخان هزاره از باخرز به بادغیس برده و یارمحمدخان حاکم هرات آنان را به هرات آورده بود، به باخرز بازگرداند (رضاقلی هدایت ، ج ۱۰، ص ۶۶۵،۶۶۷ـ۶۶۸؛ اعتمادالسلطنه ، ج ۳، ص ۲۴۴).
باخرزیها که هزاره ها هم با آنان بودند «وقتی که مراجعت کردند، هرکس به خط مستقیم به سرخانه و مسکن خود بازگشت ، مثل کسی که به سفری رفته و بعد به خانة خود معاودت نموده باشد» ( مجموعه اسناد و مدارک فرخ خان امین الدوله ، ج ۲، ص ۲۸۱). در اواسط قرن سیزدهم ، به نوشتة زین العابدین شیروانی . باخرز از ولایت خراسان شمرده می شد و در اقلیم چهارم قرار داشت و پنجاه پاره دهِ آباد داشت و مردم آن اکثراً حنفی مذهب بودند و محمدخان هزاره ای شهرمیانه ای در آن ساخته بود که شهرنو (یا نوشهر) خوانده می شد و جمعاً هزارخانه داشت و نزدیک ده هزار تن از هزاره ایها در آنجا زندگی می کردند (۱۳۱۵، ص ۱۲۹؛ همو، ۱۳۶۱ ش ، ص ۱۵۰). در ۱۲۹۴، یوسف خان پس از او پسرش ، اسماعیل خان ، به حکومت باخرز گماشته شدند. دردورة ناصرالدین شاه ، اسماعیل خان ، با لقب امیرتومانی و عنوان شجاع الملک ، حاکم باخرز شد (ییت ، ص ۱۲۱). باخرز در طی بیست سال ، دوبار شاهد شورش هزاره ایها بود. نخستین بار در ۱۳۰۰ ش ، که با کلنل محمدتقی خان پسیان به جنگ پرداختند. در این هنگام محمدرضا شجاع الملک حاکم باخرز سرپرستی هزاره ایها را به عهده داشت و والی قاینات و دیگر خوانین خراسان نیز از او حمایت می کردند. باردوم ، پس از شهریور ۱۳۲۰ (سقوط رضا شاه ) که در شورش عشایر خراسان شرکت کردند. در این جنگ ، دهکده احدآباد و قلعه کلات را مرکز خود قرار دادند بسهولت شهرهای تربت جام ، تایباد (طیبات )، فریمان و تربت حیدریه را متصرف شدند. شورشیان پس از شکست از قوای دولتی در رباط سنگ بست و کشته شدن صولت السلطنه خان این هزاره (رجوع کنید به صولت السلطنه * ، هزاره )، متفرق و تسلیم شدند. پس از این جنگ ، طایفة هزاره ایها بتدریج درمعرض فروپاشی قرار گرفت و ساختار ایلی خود را از دست داد. (بیات ، ص ۲۳ـ۸۴؛ میرنیا، ص ۱۰۶؛ رزم آرا، ج ۹، ص ۲۴۸؛ بهار، ج ۱، ص ۱۴۹، ۱۵۳ـ۱۵۴).
بزرگان
از ناحیة باخرز بزرگانی چون ابوالحسن باخرزی * ، سیف الدین باخرزی * ابوالمفاخر یحیی باخرزی * غلامحسین سمندری * و محمد ابراهیم شریف زاده برخاسته اند.
منابع
http://www.bakharz.com/aboutbakharz.htm
پایگاه اطلاع رسانی بنياد دايرة المعارف اسلامي
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۲) ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷؛
(۳) ابن خرداذبه ، کتاب المسالک والممالک ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷؛
(۴) معین الدین محمد اسفزاری ، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات ، چاپ محمد کاظم امام ، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش ؛ (۵) اسکندرمنشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۶) ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷؛
(۷) ترجمة فارسی از قرن ۵/۶ هجری ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۰ ش ؛
(۸) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، ج ۳ ( تهران ۱۳۰۰ ) ؛
(۹) ایران . وزارت دفاع . ادارة جغرافیائی ارتش ، فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ، ج ۵۵: تایباد ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۰) ایران . وزارت کشور، فهرست واحدهای تقسیمات کشوری تا پایان شهریورماه ۱۳۶۵ ش ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۱۱) همو، قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران مصوب ۱۶ آبان ماه ۱۳۱۶ ، تهران ۱۳۱۶ ش ؛
(۱۲) ایران . وزارت کشور. ادارة کل آمار و ثبت احوال ، کتاب جغرافیا و اسامی دهات کشور ، تهران ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱ ش ؛
(۱۳) ایران . وزارت کشور. حوزة معاونت برنامه ریزی و خدمات مدیریت . دفتر تقسیمات کشوری ، اجرای قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۱۴) احمدبن یحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، بیروت ۱۹۸۸؛
(۱۵) داودبن محمد بناکتی ، تاریخ بناکتی = روضه اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب ، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۶) محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران ۱۳۵۷ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۷) کاوه بیات ، صولة السلطنه هزاره و شورش خراسان در زمستان سال ۱۳۲۰ شمسی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛ (۱۸) تقسیمات کشور شاهنشاهی ایران ، شهریور ۱۳۵۵ ، ( بی جا: بی تا. ) ؛
(۱۹) عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷؛
(۲۰) عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو ، چاپ مایل هروی ، تهران ۱۳۴۹ ش ؛
(۲۱) حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی ، تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی ، چاپ احسان اشراقی ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۲۲) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، نزهة القلوب ، چاپ گی لسترنج ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲۳) محمدمعصوم خواجگی اصفهانی ، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۲۴) احمدبن محمد خوافی ، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش ؛
(۲۵) حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها) ، ج ۹: استان خراسان ، تهران ۱۳۲۹ ش ؛
(۲۶) رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ ، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده ، باکو ۱۹۵۷؛
(۲۷) حسن روملو، احسن التواریخ ، چاپ عبدالحسین نوایی ، تهران ، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش ، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش ؛
(۲۸) محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ : سلاطین قاجاریه ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش ؛
(۲۹) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، بستان السیاحه ، یا، سیاحت نامه ، تهران ۱۳۱۵؛
(۳۰) همو، ریاض السیاحه ، چاپ اصغر حامد ربانی ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۶۱ ش ) ؛
(۳۱) ابراهیم بن اسدالله صدیق الممالک ، منتخب التواریخ ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۳۲) ابوالحسن بن محمد امین گلستانه ، مجمل التواریخ ، چاپ مدرس رضوی ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۳۳) گی لسترنج ، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ، ترجمة محمود عرفان ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۳۴) مجموعه اسناد و مداراک فرّخ خان امین الدوله ، ج ۲، چاپ کریم اصفهانیان ، تهران ۱۳۴۷ ش ؛
(۳۵) محمد خلیل بن داود مرعشی صفوی ، مجمع التواریخ ، چاپ عباس اقبال آشتیانی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۳۶) مرکز آمار ایران ، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه ۱۳۶۵، فرهنگ آبادیهای کشور: شهرستان تایباد ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۳۷) همو، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه ۱۳۶۵، نتایج تفصیلی : شهرستان تایباد ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۳۸) محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷؛
(۳۹) مک گرگر، شرح سفری به ایالت خراسان وشمال غربی افغانستان ، ترجمة مجید مهدیزاده ، مشهد ۱۳۶۶ ش ؛
(۴۰) محمدعلی منشی ، سفرنامة رکن الدوله به سرخس ، چاپ محمد گلبن ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۴۱) محمدبن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش ؛
(۴۲) علی میرنیا، پژوهشی در شناخت ایلها و طایفه های عشایری خراسان و نقش سیاسی رؤسای ایلهای بزرگ در امور کشور، و روابط آنها با حکومتها و استعمارگران ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۴۳) عبدالله بن فضل الله وصاف حضرة ، تحریر تاریخ وصّاف ، به قلم عبدالمحمد آیتی ، تهران ۱۳۴۶ ش ؛
(۴۴) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری ، درمیرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش ؛
(۴۵) مهدیقلی هدایت ، گزارش ایران ، چاپ محمدعلی صوتی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۴۶) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵؛
(۴۷) احمدبن اسحاق یعقوبی ، کتاب البلدان ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷؛
(۴۸) چارلز ادواردییت ، خراسان وسیستان ، ترجمة قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری ، تهران ۱۳۶۵ ش .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: